بانک ملی از میان قبولشدگان در دانشگاه تهران، همه ساله 200 نفر را به عنوان
سهمیه انتخاب میکرد و در مرحله بعد از میان آنها 7 نفر را از طریق آزمون اختصاصی
انتخاب و برای طی دوره بانکداری به کشور انگلستان اعزام میکرد. محمدجواد به عنوان
نفر سوم سهمیه انتخابی جهت اعزام به انگلستان انتخاب شد.
(بدان
ای سالک راه خدا!) حد توسط نیروی خشم، یکی از اصول ملکات نفسانی است که «شجاعت»
نامیده میشود. شجاعت همان حالت متوسط بین تهور و جبن است که برای نفس پیدا میشود،
یعنی جایی که شخص باید خشمگین شود، خشمگین میشود، و جایی که نباید خشمش را تحریک
کند، آن را تحریک نمیکند. مقدار مصرف خشم نیز چنین است که در رابطه با هر عملی، آن
حدی را که برای خشم تعیین شده است، در نظر میگیرد. در کیفیت و چگونگی مصرف خشم هم
از مرزی که تعیین شده، تجاوز نمیکند. این حالت، حالت شجاعت
است.(1)
چند سال قبل با پرسشهایی که در ذهنم شکل گرفته بود نزد یکی از علمای بزرگ
دینی رفتم تا پاسخ سؤالاتم را جویا شوم. ۵ پرسشی را که برایم پیش آمده بود همراه با
توضیحات پیرامونی مطرح کردم و در پایان از ایشان درخواست دعا کرده و به انتظار پاسخ
نشستم. آن عالم بزرگوار با دقت به سؤالها گوش فرا دادند و سپس با نظم و دقتی
مثالزدنی به تکتک پرسشها پاسخی دقیق و حکیمانه دادند. پاسخها بهاندازهای گویا
و گرهگشا بود که گویی آنچه را در ضمیرم بود، پیشاپیش خوانده و ساعتها درباره آن
بهاندیشه نشسته بودند. پاسخ پرسشها که به پایان رسید، فرمودند؛ «و اما، دعا که به
آن اشاره کردید. وقتی آدمها نگاه میکنند و میبینند دست دارند تردیدی به خود راه
نمیدهند که میتوانند این یا آن چیز را جا به جا کنند، این کتاب را بردارند و آن
لباس را به فلان جا ببرند و... وقتی میبینند پا دارند، بیآنکه ذرهای تردید به
ذهنشان خطور کند نتیجه میگیرند که میتوانند به این نقطه و آن نقطه بروند،
کوهنوردی کنند. وقتی میبینند چشم دارند، قدرت تفکر دارند، زبان دارند و... شک
نمیکنند که میتوانند ببینند، کتاب بخوانند، فکر کنند، حرف بزنند و... برخورداری
از این نعمتهای بیشمار، آنقدر برای آدمها بدیهی است که به هنگام استفاده از آن،
وجودش را فراموش میکنند و فقط هنگامیمتوجه وجودش میشوند که آن را از دست داده و
یا در آن خلل و عیبی پدید آمده باشد.» ایشان در ادامه فرمودند؛ اما انسانها توجه
ندارند، نعمتی به نام «دعا» دارند و با آن میتوانند بسیاری از امور و خواستههایی
را که به روال عادی انجام آن ناممکن به نظر میرسند، امکانپذیر کنند و این آیه
شریفه را تلاوت کردند؛ «وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ
دَعْوَهًَْ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی
لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ...
(بدان
ای سالک راه خدا!) اگر چنانچه هواهای نفسانی بگذارد، انسان به حب فطرت، الهی است.
فطرت الله است. همه به او توجه دارند، لکن این توجه به دنیا که توجه ثانوی است، و
اعوجاجی است، جلوگیری میکند از آن مسائلی که باید باشد... در تمام فطرتها،
بیاستثنا، عشق به کمال مطلق است عشق به خداست.(1)