loading...

زلال ها

Content extracted from http://zolalha.blog.ir/rss/?1738630809

بازدید : 402
دوشنبه 11 اسفند 1398 زمان : 9:12
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

زلال ها

بانک ملی از میان قبول‌شدگان در دانشگاه تهران، همه ساله 200 نفر را به عنوان سهمیه انتخاب می‌کرد و در مرحله بعد از میان آنها 7 نفر را از طریق آزمون اختصاصی انتخاب و برای طی دوره بانکداری به کشور انگلستان اعزام می‌کرد. محمد‌جواد به عنوان نفر سوم سهمیه انتخابی جهت اعزام به انگلستان انتخاب شد.

آخرین مرحله مصاحبه بود ... مصاحبه‌کننده از او پرسید: اگر در خیابان‌ها و یا پارک‌های لندن با یک دختر خانم عریان رو به رو شوی و یا در یکی از محافل تهران با یک دختر خانم نیمه عریان رو به رو شوی چه عکس‌العملی از خود نشان می‌دهی؟ محمدجواد پاسخ داده بود: در صورتی که با چنین وضعی رو به روشوم، چون قادر نیستم مانع رواج منکرات شوم ابتدا سعی می‌کنم خودم را از مسیر دور کنم و به او نگاه نکنم‌ و بعد از خداوند درخواست می‌کنم مرا یاری دهد که بر نفس امّاره‌ام مسلط شوم و طلب توفیق می‌کنم که حتی در عالم تصوّر و رویا هم به او نیندیشم. به این ترتیب محمدجواد در برابر نگاه تمسخر‌آمیز داوران، در گزینش بانک ملی مردود شناخته شد. زیر ورقه آزمون او این عبارت به چشم می‌خورد‌: «نامبرده به علت تعصّبات مذهبی صلاحیت اعزام به خارج از کشور را ندارد.»

خاطره‌ای از شهید محمدجواد تندگویان وزیر نفت کابینه شهید رجایی
به نقل از باشگاه خبرنگاران

بازدید : 712
يکشنبه 10 اسفند 1398 زمان : 12:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

زلال ها

(بدان ای سالک راه خدا!) حد توسط نیروی خشم، یکی از اصول ملکات نفسانی است که «شجاعت» نامیده می‌شود. شجاعت همان حالت متوسط بین تهور و جبن است که برای نفس پیدا می‌شود، یعنی جایی که شخص باید خشمگین شود، خشمگین می‌شود، و جایی که نباید خشمش را تحریک کند، آن را تحریک نمی‌کند. مقدار مصرف خشم نیز چنین است که در رابطه با هر عملی، آن حدی را که برای خشم تعیین شده است، در نظر می‌گیرد. در کیفیت و چگونگی مصرف خشم هم از مرزی که تعیین شده، تجاوز نمی‌کند. این حالت، حالت شجاعت است.(1)

____________
1- اخلاق ربانی، آیت‌الله شیخ مجتبی تهرانی(ره)، ج 3، ص 63

بازدید : 643
يکشنبه 10 اسفند 1398 زمان : 12:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

زلال ها

روزی مردی به حضور امام سجاد (که سلام خدا بر او باد) آمده و از امام چند تا سؤال کرد و از آن حضرت پاسخ سؤالهایش را گرفت.

وقتی مرد جوابش را گرفت، از پیش امام مرخص شد، ولی چند قدمی‌بیش نرفته بود که دوباره نزد امام بازگشت و سؤال دیگری را مطرح نمود، و گویا تصمیم داشت همچنان به سؤالات خود ادامه دهد.

امام سجاد (ع) برای آنکه به او بفهماند، دانستن برای عمل کردن است، نه انباشتن، رو به او کرد و فرمود: در کتاب مقدس «انجیل» نوشته شده است: مادام که به آنچه می‌دانید، عمل نکرده‌اید، از آنچه نمی‌دانید نپرسید (و به دنبال افزایش علم خود نباشید)، زیرا اگر به اندوخته‌های علمی، عمل نگردد، حاصلی جز کفر و ناسپاسی برای صاحبش نداشته و موجب دوری او، از خداوند می‌گردد.(1)

____________
1- کافی، ج 1، ص 44

بازدید : 618
پنجشنبه 7 اسفند 1398 زمان : 4:58
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

زلال ها

چند سال قبل با پرسش‌هایی که در ذهنم شکل گرفته بود نزد یکی از علمای بزرگ دینی رفتم تا پاسخ سؤالاتم را جویا شوم. ۵ پرسشی را که برایم پیش آمده بود همراه با توضیحات پیرامونی مطرح کردم و در پایان از ایشان درخواست دعا کرده و به انتظار پاسخ نشستم. آن عالم بزرگوار با دقت به سؤال‌ها گوش فرا دادند و سپس با نظم و دقتی مثال‌زدنی به تک‌تک پرسش‌ها پاسخی دقیق و حکیمانه دادند. پاسخ‌ها به‌اندازه‌ای گویا و گره‌گشا بود که گویی آنچه را در ضمیرم بود، پیشاپیش خوانده و ساعت‌ها درباره آن به‌اندیشه نشسته بودند. پاسخ پرسش‌ها که به پایان رسید، فرمودند؛ «و اما، دعا که به آن اشاره کردید. وقتی آدم‌ها نگاه می‌کنند و می‌بینند دست دارند تردیدی به خود راه نمی‌دهند که می‌توانند این یا آن چیز را جا به جا کنند، این کتاب را بردارند و آن لباس را به فلان جا ببرند و... وقتی می‌بینند پا دارند، بی‌آنکه ذره‌ای تردید به ذهنشان خطور کند نتیجه می‌گیرند که می‌توانند به این نقطه و آن نقطه بروند، کوهنوردی کنند. وقتی می‌بینند چشم دارند، قدرت تفکر دارند، زبان دارند و... شک نمی‌کنند که می‌توانند ببینند، کتاب بخوانند، فکر کنند، حرف بزنند و... برخورداری از این نعمت‌های بی‌شمار، آن‌قدر برای آدم‌ها بدیهی است که به هنگام استفاده از آن، وجودش را فراموش می‌کنند و فقط هنگامی‌متوجه وجودش می‌شوند که آن را از دست داده و یا در آن خلل و عیبی پدید آمده باشد.» ایشان در ادامه فرمودند؛ اما انسان‌ها توجه ندارند، نعمتی به نام «دعا» دارند و با آن می‌توانند بسیاری از امور و خواسته‌هایی را که به روال عادی انجام آن ناممکن به نظر می‌رسند، امکان‌پذیر کنند و این آیه شریفه را تلاوت کردند؛ «وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهًَْ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ...

{ای پیامبر} هنگامی‌که بندگانم از تو درباره من سؤال می‌کنند‌، [بگو:] یقیناً من نزدیکم، دعای دعا‌کننده را اجابت می‌کنم؛ پس باید دعوتم را بپذیرند و به من ایمان آورند، تا به حقیقت راه یابند و به مقصد اعلی برسند». (۱۸۶بقره) و به این آیه از کلام خدا اشاره داشتند که «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ... مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم» (۶۰ غافر).

... و نگارنده در این ‌اندیشه که؛

«یار نزدیک‌تر از من به من است

وین عجب‌تر که من از وی دورم»

همه روزها اگرچه روز دعاست ولی این روزها، بیشتر از همه روزها، نیاز به دعا را احساس می‌کنیم.

حسین شریعتمداری

بازدید : 390
پنجشنبه 7 اسفند 1398 زمان : 4:58
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

زلال ها
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

یا ، یا ، ، یا ، ، ،

، ،
،
																				
،
،

، ، ،

بازدید : 600
پنجشنبه 7 اسفند 1398 زمان : 4:58
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

زلال ها


حضرت آیت‌الله خامنه‌ای:

لازم میدانم برادران و خواهران عزیز را، مخصوصاً جوانها را توجه بدهم به اهمیت ماه رجب. از این مناسبتها و از این خصوصیاتِ مربوط به ایام و شهور نمیشود به‌آسانى صرفنظر کرد. بزرگان و اهل معنا و اهل سلوک، ماه رجب را مقدمه‌ى ماه رمضان دانسته‌اند. ماه رجب، ماه شعبان، یک آمادگاهى است براى اینکه انسان در ماه مبارک رمضان - که ماه ضیافت الهى است - بتواند با آمادگى وارد شود. آمادگى به چیست؟ در درجه‌ى اول، آمادگى به توجه و حضور قلب است؛ خود را در محضر علم الهى دانستن، در محضر خدا دانستن - «سبحان من احصى کلّ شى‌ء علمه»(۱) - همه‌ى حالات خود را، حرکات خود را، نیّات خود را، خطورات قلبى خود را در معرض و محضر علم الهى دانستن؛ در درجه‌ى اول، این مهم است؛ و اگر این حاصل شد، آن وقت توجه ما به کارهایمان، به حرفهایمان، به رفت‌وآمدهایمان، به سکوتمان، به گفتنمان، بیشتر خواهد شد؛ توجه میکنیم که چه میگوئیم، کجا میرویم، چه اقدامى میکنیم، علیه چه‌کسى حرف میزنیم، به نفع چه‌کسى حرف میزنیم. وقتى انسان خود را در محضر الهى دانست، بیشتر متوجه کارها و حرکات و رفتار خود میشود. عمده‌ى اشکالات ما به خاطر غفلتى است که از رفتار و اعمالِ خودمان میکنیم. وقتى انسان از حال غفلت خارج شود، توجه کند که دارد دیده میشود، محاسبه میشود - «انّا کنّا نستنسخ ما کنتم تعملون» ( مشاهده آیه در سوره)- همه‌ى حرکات او، کارهاى او در محضر پروردگار است، طبعاً مراعات میکند. با این حالت، با یک طهارتى، با یک نزاهت و پاکیزگى‌اى، انسان وارد ماه رمضان شود - «شستشوئى کن و آنگه به خرابات خرام»؛ شستشوکرده وارد ماه رمضان شود - آن وقت در محضر ضیافت الهى حداکثر بهره را خواهد برد. ماه رجب را با این چشم نگاه کنید.


دیدار اقشار مختلف مردم ۱۳۹۲/۲/۲۵

بازدید : 486
چهارشنبه 6 اسفند 1398 زمان : 13:25
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

زلال ها
«رزق لا یُحتَسَب» و الگوی دینیِ «تحلیل»، «تصمیم» و «تدبیر» :: زلال‌ها .

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif یکی از مسائلی که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی ارتش (۱۳۹۸/۱۱/۱۹) مطرح کردند توجه به «رزق لایحتسب الهی» بود، ایشان با استناد به آیه ۲ و ۳ سوره طلاق، بیعت نیروی هوایی طاغوت با امام در سال ۵۷ را از مصادیق رزق لایحتسب معرفی کردند و فرمودند:
«ممکن است دشمن از جایی ضربه بخورد که انتظار ندارد، و شما که بنده‌ی خدا و مؤمن بِالله و در راه صراط مستقیم هستید، از جایی برایتان عایدی به وجود بیاید که «رزق لایُحتَسَب» باشد و انتظارش را نداشته باشید. به نظر من این خیلی نکته‌ی اساسی‌ای است که ما توجّه کنیم
همه‌ی حوادث عالم بر اساس محاسبات مادّی و دنیایی نیست؛ این هم جزو محاسبات است که گاهی اوقات خدای متعال یک راه میان‌بُری را به وجود می‌آورد. »
بخش فقه و معارف پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR در این یادداشت براساس آیات و روایات و بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به
تبیین مسأله‌ی «رزق لایحتسب الهی» می‌پردازد.

* مبانی اندیشه‌ای و سلوک رفتاری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بهره‌ی از کتاب خدا در مدیریت جامعه است، ایشان همواره در «نظر» و «عمل» و در حوزه‌های مختلف، به «آیات قرآن کریم» استناد می‌کنند. استنادی که از اعتقاد به «محوریت» این کتاب آسمانی نشأت گرفته و طراز مطلوبی از «حجیت»، «حقانیت» و «موفقیت» را نتیجه داده است.

در همین راستا دو آیه‌ی شریفه‌ی «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا» (طلاق/۲و۳) آیاتی هستند که از ابتدای رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای تا امروز، در مقاطع مختلف و به‌مناسبت‌های گوناگون، بارها مورد استناد ایشان قرار گرفته‌اند؛ به‌گونه‌ای که می‌توان با لحاظ مجموع این استنادات، به یک «منظومه‌ی جامع فکری» درباره‌ی «رزق لا یُحتسب» دست یافت.

«رزق لا یُحتسب» یکی از مفاهیم مهم مطرح در مجموعه‌ی معارف اسلامی‌است؛ مفهومی‌که از آن به‌عنوان نتیجه‌ی «تقوا» و زمینه‌ساز «موفقیت» و «سعادت» یاد شده است. (۱)«رزق لا یُحتسب» یعنی «نتائج غیرمنتظره»، «راه‌های میان‌بُر» (۲)و «روزی‌های محاسبه‌نشده»ای (۳)که از «فعل و انفعالات غیبی» (۴)و «عوامل غیرعادی، غیرمادی و غیردنیایی» (۵)نشأت گرفته‌اند.

با توجه به «صدق وعده‌ی الهی» (۶)و تجربه‌ی مکرر این حقیقت (۷)از یک سو و «محدودیت‌های بشریِ» موجود در مسیر زندگی از سوی دیگر (۸)، باید به پدیده‌ی «رزق لا یُحتسب» باور داشته (۹)و برای «تحلیل حوادث»، «اخذ تصمیم» و «تدبیر آینده»، علاوه بر «محاسبات عُقلائی»، به این «متغیر تعیین‌کننده» نیز توجه کرد. (۱۰)

اموری هم‌چون: «ایمان»، «توکل»، «پایبندی به حق»، «قدم برداشتن در راه خدا»، «تحمل سختی‌ها»، «مجاهدت»، «مبارزه»، «ایستادگی»، «صداقت»، «کار»، «تلاش»، «انجام وظیفه»، «خدمتگزاری» و از همه مهم‌تر «تقوا»، نتایجی هم‌چون: «کمک‌های الهی»، «هدایت الهی»، «لطف الهی»، «تفضل الهی»، «حمایت الهی»، «رحمت الهی»، «برکت الهی»، «رستگاری»، «دستیابی به اهداف»، «گشایش»، «آسایش»، «حل مشکلات»، «تشخیص حق»، «بصیرت»، «شجاعت»، «خروج از تنگناها»، «ایجاد گریزگاه» و «بن‌بست‌شکنی» را به‌دنبال خواهد داشت. (۱۱)

«تقوا» یعنی: «مراقبت دائمی‌از خود» در مقابل «آفات و انحرافات»؛ مراقبتی که مانند یک «زره» از انسان در مقابل «تیرهای زهرآگین و ضربه‌های مهلک مادی و معنوی» محافظت می‌کند. (۱۲)«تقوا» هم وجهه‌ی «فردی» دارد، هم وجهه‌ی «اجتماعی». «تقوای اجتماعی»، یعنی «حرکت عمومی‌مردم و مسئولان» برای «حفاظت از کشور» در مقابل «تهاجمات دشمن»؛ حرکت و حفاظتی که در «بُعد اقتصادی»، با «اقتصاد مقاومتی» محقق شده و به «گشایش‌های عظیم اجتماعی» منجر خواهد شد. (۱۳)

جدای از مواردی هم‌چون: «جرقه‌های ناگهانی ذهنی» در فضای کار و تحقیق یا «امیدهای وافر قلبی» در کوران مشکلات و فشارها (۱۴)، ملت ایران، بارها و بارها، در حوادث مختلف، به‌شکل خاص و روشن، از «رزق لا یُحتسب» بهره‌مند شده و طعم شیرین آن را چشیده است. (۱۵)«اعتراف سازمان‌های بین المللی به حقانیت ایران در جنگ تحمیلی» یکی از مصادیق «رزق لا یُحتسب» است. (۱۶)«بیعت همافران نیروی هوایی با امام» نیز یکی دیگر از مصادیق «رزق لا یُحتسب» به‌شمار می‌رود؛ بیعتی که با توجه به جایگاه خاص این نیرو در رژیم شاه، ضربه‌ی سهمگینی را به این رژیم وارد ساخت. به بیان دیگر، این بیعت از یک سو «ضربه‌ی محاسبه‌نشده‌»ای بود برای دشمن و از سوی دیگر «رزق محاسبه‌نشده»ای بود برای انقلابیون؛ ضربه‌ای که به تضعیف روحیه‌ی آنان و رزقی که به تقویت روحیه‌ی اینان منجر شد. (۱۷)

«نظام هستی» بر پایه‌ی «قانون علیت» استوار است؛ قانونی که «وحی»، «عقل»، «فطرت» و «تجربه»، مُثبت آن بوده و تخلف‌ناپذیر است. (۱۸)در این نظام، همه‌ی امور از «خداوند متعال» و «عالم توحید» نشأت گرفته و در یک «سیر نزولی و مخروطی» به «کثرت» می‌رسند. (۱۹)

هرچند که «عقل» و «نقل»، بر «قانون علیت» صحّه می‌نهند، اما وقوع «حوادث خارق عادت» را نیز می‌پذیرند؛ حوادثی که از حیث «پنهان‌بودن و فوری‌بودن فعل و انفعالات» با «حوادث عادی» متفاوت بوده با «روال طبیعی عالم طبع» سازگار به نظر نمی‌رسند. (۲۰)

بر اساس «نگرش توحیدی»، خداوند متعال «مسبب الاسباب» بوده و زمام همه‌ی علل به دست اوست. به بیان دیگر، هیچ سببی در سببیت مستقل نبوده و سبب مستقلی جز خداوند قابل‌فرض نیست. فلذا «اراده‌ی خداوند و اولیاء او» بر همه‌ی اسباب تفوّق دارد. (۲۱)«حوادث خارق عادت و خلاف معمول» حوادثی هستند که انسان‌های معمولی، به علل و اسباب آن‌ها علم نداشته و به‌صورتی ناشناخته، از «اراده‌ی خداوند و اولیاء او» ناشی می‌شوند. (۲۲)

از آن‌جایی‌که «حوادث خارق عادت» و «امور غیبی» با «نظام حسی و مادی شناخته‌شده برای اذهان بشری» سازگار نیستند، افرادی که صرفاً با «محسوسات» مأنوس بوده و در دام «مادی‌نگری» گرفتارند، به انکار آن‌ها پرداخته و با این انکار، از «توحید» فاصله می‌گیرند. در نگاه این افراد، «حقائق معنوی موجود در نظام هستی» هیچ معنایی نداشته و فقط آن‌چه با «حواس ظاهری» قابل تجربه و توجیه است، واقعیت دارد. حال آن‌که این نگاه، از حیث هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی مردود بوده و هیچ تناسبی با «آموزه‌های وحیانی» ندارد. (۲۳)

یکی از عناوینی که در «ادبیات دینی» از آن برای اشاره به «مجموعه‌ی افاضات خالق به مخلوقات» استفاده می‌شود، عنوانِ «رزق» است. در این ادبیات، از آن‌چه توسط خداوند به مخلوقات اعطاء شده و موجب بهره‌مندی آن‌ها در ابعاد مختلف می‌گردد، با عنوان «رزق» یاد شده است. (۲۴)براساس «آموزه‌های وحیانی»، «رزاقیت» منحصر در خداوند متعال بوده و او بهره‌مندی همه‌ی موجودات از جریان رزق را تضمین فرموده است. (۲۵)البته هم‌چنان‌که «رحمت الهی» به دو قسم «عام» و «خاص» تقسیم می‌شود، «رزق الهی» نیز چنین بوده و به دو شکل «عام» و «خاص» در اختیار بندگان قرار می‌گیرد. (۲۶)

یکی از مصادیق «رزق خاص الهی»، رزقی است که در «فرهنگ اسلامی» و «ادبیات دینی» از آن با عنوان «رزق لا یُحتسب» یاد می‌شود؛ رزقی که مصداق «حوادث خارق عادت» بوده و از «طُرُق ناشناخته و محاسبه‌نشده»، به افرادی که واجد شرائط بهره‌مندی از آن هستند می‌رسد.هم‌چنین گفتنی است که از این حقیقت، گاه با عنوان «برکت» نیز یاد می‌شود. (۲۷)

شرط بهره‌مندی از «رزق لا یُحتسب»، «تقوا»ست؛ تقوایی که با «توکل» ملازم بوده (۲۸)و «دستِ برتر» در همه‌ی منازعات را به‌دنبال دارد. (۲۹)«تقوا» یعنی: «پرهیز از محرمات الهی و رعایت حدود شرعی». «توکل» نیز یعنی: «مقدم‌داشتن اراده و میل خداوند بر اراده و میل خود». نتیجه آن‌که: فرد متقی و متوکل، به‌واسطه‌ی «تحصیل معرفت الهی»، «اطاعت از خداوند» و «مستهلک‌ساختن اراده‌ی خویش در اراده‌ی الهی»، خود را تحت «ولایت خاص پروردگار عالم» قرار داده و از برکات مدیریت و تدبیر متعالی او ـ از جمله «رزق لا یُحتسب» ـ بهره‌مند می‌شود. (۳۰)به بیان دیگر، «تقوا» و «توکل» یعنی: «تکیه بر خالق» در مقابل تکیه بر مخلوق (۳۱)، «اعتماد به پروردگار» در مقابل اعتماد به امور مادی (۳۲)، «انقطاع به‌سمت خداوند» در مقابل انقطاع به‌سمت دنیا (۳۳)، «ترجیح خواست معبود» در مقابل ترجیح خواست خود (۳۴)و «ترسیدن از قادر متعال» در مقابل ترسیدن از غیر او. (۳۵)

کسی که اهلِ «تقوا»، «توکل» و بهره‌مندی از «ولایت خاص الهی» نیست، به «رزاقیت خداوند» و قدرت بی‌انتهاء او باور ندارد، رزق خود را حاصل دست‌رنج خویش به‌حساب می‌آورد و صرفاً به مقدار محدودی از اسباب ظاهری تکیه می‌کند. اما انسان متقی و متوکل، می‌داند که خداوند «مسبب الاسباب» است، علم به همه‌ی اسباب در اختیار اوست، نظم و ترتیب اسباب به دست اوست، سببیت اسباب از آنِ اوست و نه تنها هیچ محدودیتی در رزق‌رسانی به بندگان خود ندارد، بلکه به‌شکل بی‌نهایت، قادر بر «خلقِ طریقِ رزق‌رسانی» است. (۳۶)

بهره‌مندی انسان متقی و متوکل از «رزق لا یُحتسب»، وعده‌ی حتمی‌و بی‌قید و شرط خداوند متعال است؛ وعده‌ای که با توجه به «صدق گزاره‌های قرآنی» هیچ تخلفی در آن راه نخواهد داشت. (۳۷) با توجه به این‌که «رزق لا یُحتسب» یکی از مصادیق «امور غیبی» بوده و «ایمان به غیب» جز در پرتو «تقوا» حاصل نمی‌شود، صرفا به‌واسطه‌ی «تقوا»ست که می‌توان از «رزق لا یُحتسب» بهره‌مند شد.به بیان دیگر، «تقوا» انسان را به «عالم غیب» پیوند زده و زمینه‌ی بهره‌مندی او از «افاضات غیبی خداوندِ خالِق، مالِک و عالِم غیب» ـ یا همان «رزق لا یُحتسب» ـ را فراهم می‌آورد. (۳۸)

تأکید بر ضرورتِ «تقوا» و لزوم زمینه‌سازی برای بهره‌مندی از «رزق لا یُحتسب»، هیچ منافاتی با اعتقاد به ضرورتِ «برنامه‌ریزی»، «پیش‌بینی»، «محاسبه»، «کار» و «تلاش» ندارد. به بیان دیگر، سفارش دین و اولیاء دین به رعایتِ «تقوا» و بشارت انسان متقی به «رزق لا یُحتسب»، هرگز به معنای نفی ضرورتِ «فکر» و «کار» نیست؛ (۳۹)و از همین روست که در معارف اسلامی، علاوه بر توصیه به «زهد» (۴۰)و «اجمال در طلب» (۴۱)، بر مطلوبیت اموری هم‌چون: «یاری‌گرفتن از دنیا برای رسیدن به آخرت» (۴۲)، «طلب رزق» (۴۳)، «قرارگرفتن در معرض روزی» (۴۴)، «برنامه‌ریزی اقتصادی» (۴۵)، «درآمدزایی دینی» (۴۶)، «تهیه‌ی مایحتاج زندگی» (۴۷)و «تلاش برای تأمین خانواده» (۴۸)و عدم مطلوبیت اموری هم‌چون: «خواب‌آلودگی»، «بیکاری» (۴۹)، «تنبلی» و «کسالت» (۵۰)تأکید شده است.

‌با توجه به مجموع آن‌چه بیان شد، می‌توان به این نتیجه‌ی مهم رسید که «رزق لا یُحتسب یکی از متغیرهای تعیین‌کننده در مدل دینیِ تحلیل، تصمیم و تدبیر به‌شمار می‌رود». توضیح مطلب آن‌که: در دنیای معاصر، «مطالعات راهبردی»، «برنامه‌ریزی راهبردی»، «مدیریت راهبردی» و «آینده‌پژوهی»، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بوده و «برتریِ» هر مجموعه‌ای در مقیاس‌های مختلف، به میزان توجه آن مجموعه به این «امور راهبردی» بستگی دارد؛ و از همین روست که در دهه‌های اخیر، سرمایه‌گذاری‌ها و تلاش‌های علمی‌و عملی فراوانی برای کشف معادلات حاکم بر این فضا صورت گرفته است. ولکن از آن‌جایی‌که اکثر قریب به اتفاق این تلاش‌ها، بر پایه‌ی «مبانی غیرتوحیدی و مادی» شکل گرفته‌اند، نتایج حاصل از آن‌ها نیز بهره‌ی چندانی از «کارآمدی و موفقیت» ندارند. به‌عنوان مثال، اگرچه در تمام مدل‌های ارائه‌شده برای «برنامه‌ریزی راهبردی»، بر ضرورتِ شناساییِ «فرصت‌ها»، «تهدیدها»، «نقاط قوت» و «نقاط ضعف» تأکید می‌شود، اما در هیچ‌کدام از آن‌ها اشاره‌ای به «وجود عوامل ماوراء ماده و امکان اثرگذاری آن‌ها» دیده نمی‌شود. حال آن‌که با توجه به آن‌چه گذشت، لحاظ این عوامل برای «تحلیل حوادث»، «اخذ تصمیم» و «تدبیر آینده» امری ضروری است.به بیان دیگر، تحصیل شناخت صحیح از «شرائط موجود» و طراحی راهبردهای لازم برای رسیدن به «وضعیت مطلوب»، جز با در نظر گرفتن «مجموعه‌ای از عوامل مادی و فرامادی» که همگی آن‌ها در دائره‌ی «اراده‌ی الهی» عمل می‌کنند، ممکن نخواهد بود؛ عواملی که می‌توان آن‌ها را از طریق «تقوا» و «توکل» فعال کرده و به خدمت گرفت.

پی‌نوشت:
بیانات در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی ارتش، ۹۸/۱۱/۱۹
بیانات در دیدار رئیس‌جمهور و اعضای هیأت دولت، ۷۸/۶/۲
بیانات در دیدار فرماندهان سپاه، ۶۹/۶/۲۹
بیانات در دیدار جمعی از ایثارگران و خانواده‌های شهدا، ۷۶/۵/۲۹؛ بیانات در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی ارتش، ۹۵/۱۱/۱۹
بیانات در دیدار مسئولان نظام، ۹۸/۲/۲۴
بیانات در مراسم شب خاطره دفاع مقدس، ۹۶/۳/۳
بیانات در دیدار کارگزاران نظام، ۷۸/۱۰/۴
بیانات در دیدار رئیس‌جمهور و اعضای هیأت دولت، ۷۸/۶/۲
(۱۰ بیانات در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی ارتش، ۹۵/۱۱/۱۹؛ بیانات در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی ارتش، ۹۸/۱۱/۱۹
(۱۱ بیانات در دیدار فرماندهان سپاه، ۶۹/۶/۲۹؛ بیانات در دیدار جمعی از ایثارگران و خانواده‌های شهدا، ۷۶/۵/۲۹؛ بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان سپاه، ۷۶/۶/۲۶؛ بیانات در مراسم اختتامیه‌ی مسابقات قرآن، ۷۷/۹/۱‌؛ بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان مجروح حادثه کوی دانشگاه، ۷۸/۵/۴‌؛ بیانات در دیدار رئیس‌جمهور و اعضای هیأت دولت، ۷۸/۶/۲؛ بیانات در دیدار کارگزاران نظام، ۷۸/۱۰/۴؛ بیانات در دیدار کارگران در گروه صنعتى مپنا، ۹۳/۲/۱۰؛ بیانات در دیدار مسئولان نظام، ۹۸/۲/۲۴
(۱۲ بیانات در دیدار مسئولان نظام، ۹۴/۴/۲
(۱۳ بیانات در دیدار کارگزاران نظام، ۷۸/۱۰/۴؛ بیانات در دیدار مسئولان نظام، ۹۴/۴/۲
(۱۴ بیانات در دیدار کارگران در گروه صنعتى مپنا، ۹۳/۲/۱۰
(۱۵ بیانات در دیدار فرماندهان سپاه، ۶۹/۶/۲۹؛ بیانات در مراسم شب خاطره دفاع مقدس، ۹۶/۳/۳
(۱۶ بیانات در دیدار مسئولان وزارت کشور‌، ۷۰/۹/۲۷
(۱۷ بیانات در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی ارتش، ۹۵/۱۱/۱۹؛ بیانات در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی ارتش، ۹۷/۱۱/۱۹؛ بیانات در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی ارتش، ۹۸/۱۱/۱۹
(۱۸ طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۱، ص۷۴
(۱۹ حسینی طهرانی، سید محمدحسین، رسالۀ نکاحیه، ص۳۳۵
(۲۰ طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۱، ص۷۴
(۲۳ همان، ص۷۵ و ص۸۸؛ حسینی طهرانی، سید محمدحسین، رسالۀ نکاحیه، ص۳۳۵
(۲۴ طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۳، ص۱۳۷
(۲۵ «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ.» (ذاریات/۵۸) «وَ فِی السَّمَاءِ رِزْقُکُمْ وَ مَا تُوعَدُونَ. فَوَ رَبِّ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ.» (ذاریات/۲۲ و ۲۳)
(۲۶ طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۳، ص۱۴۰
(۲۷ «عَنِ الصَّادِقِ ع‌ وَ یَرْزُقْهُ مِنْ‌ حَیْثُ‌ لا یَحْتَسِبُ‌ أَیْ یُبَارِکُ لَهُ فِیمَا آتَاهُ.» (بحار الأنوار، ج۶۷، ص۲۸۱)
(۲۸ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‌ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَکُونَ أَتْقَى النَّاسِ فَلْیَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ.» (روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج۲، ص۴۲۵)
(۲۹ «قَالَ الْبَاقِرُ ع‌ مَنْ تَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ لَا یُغْلَبُ وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ لَا یُهْزَمُ.» (بحار الأنوار، ج۶۸، ص۱۵۱)
(۳۰ طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۱۹، ص۳۱۳
(۳۱ «قَالَ النَّبِیُّ ص یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‌ مَا مِنْ مَخْلُوقٍ یَعْتَصِمُ بِمَخْلُوقٍ دُونِی إِلَّا قَطَعْتُ أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مِنْ دُونِهِ فَإِنْ سَأَلَنِی لَمْ أُعْطِهِ وَ إِنْ دَعَانِی لَمْ أُجِبْهُ وَ مَا مِنْ مَخْلُوقٍ یَعْتَصِمُ بِی دُونَ خَلْقِی إِلَّا ضَمَّنْتُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ رِزْقَهُ فَإِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ وَ إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ وَ إِنِ اسْتَغْفَرَنِی غَفَرْتُ لَهُ.» (روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج۲، ص۴۲۶)
(۳۲ «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‌ لَیْسَ الزُّهْدُ فِی الدُّنْیَا بِإِضَاعَةِ الْمَالِ وَ لَا تَحْرِیمِ الْحَلَالِ‌ بَلِ الزُّهْدُ فِی الدُّنْیَا أَنْ لَا تَکُونَ بِمَا فِی یَدِکَ أَوْثَقَ مِنْکَ بِمَا عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.» (وسائل الشیعة، ج۱۷، ص۳۵)
(۳۳ «قَالَ ص‌ مَنِ انْقَطَعَ إِلَى اللَّهِ کَفَاهُ اللَّهُ مَئُونَتَهُ وَ رَزَقَهُ‌ مِنْ‌ حَیْثُ‌ لا یَحْتَسِبُ‌ وَ مَنِ انْقَطَعَ إِلَى الدُّنْیَا وَکَلَهُ إِلَیْهَا.» (روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج۲، ص۴۲۶)
(۳۴ «قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ‌ بِجَلَالِی وَ جَمَالِی وَ بَهَائِی وَ عَلَائِی‌ وَ ارْتِفَاعِی لَا یُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَایَ عَلَى هَوَاهُ إِلَّا جَعَلْتُ غِنَاهُ فِی نَفْسِهِ وَ هَمَّهُ فِی إِخْوَتِهِ وَ کَفَفْتُ عَنْهُ ضَیْعَتَهُ وَ ضَمَّنْتُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ رِزْقَهُ وَ کُنْتُ لَهُ مِنْ وَرَاءِ تِجَارَةِ کُلِّ تَاجِرٍ.» (همان، ص۴۳۱)
(۳۵ «سَأَلَ الْحَسَنُ بْنُ الْجَهْمِ الرِّضَا ع فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا حَدُّ التَّوَکُّلِ فَقَالَ أَنْ لَا تَخَافَ مَعَ اللَّهِ أَحَداً.» (همان، ص۴۲۵)
(۳۶ «وَ قَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِمَا قَالُوا ۘ بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ.» (مائده/۶۴) «قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ وَ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ.» (سبأ/۳۹) طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۱۹، ص۳۱۵؛ حسینی طهرانی، سید محمدحسین، امام‌شناسی، ج۱۰، ص۲۷۷
(۳۷ «إِنَّ اللَّهَ لَا یُخْلِفُ الْمِیعَادَ.» (آل‌عمران/۹) «(عن امیرالمؤمنین علیه السلام) لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ کَانَتَا عَلَى عَبْدٍ رَتْقاً ثُمَّ اتَّقَى اللَّهَ لَجَعَلَ لَهُ مِنْهَا مَخْرَجاً وَ رَزَقَهُ‌ مِنْ‌ حَیْثُ‌ لا یَحْتَسِبُ‌.» (عیون الحکم و المواعظ، ص۴۱۶)
(۳۸ «ذَٰلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ. الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ.» (بقره/۲ و ۳)
(۳۹ «عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا فَعَلَ عُمَرُ بْنُ مُسْلِمٍ‌ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَقْبَلَ عَلَى الْعِبَادَةِ وَ تَرَکَ التِّجَارَةَ فَقَالَ وَیْحَهُ أَ مَا عَلِمَ أَنَّ تَارِکَ الطَّلَبِ لَا یُسْتَجَابُ لَهُ إِنَّ قَوْماً مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ص لَمَّا نَزَلَتْ‌ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ‌ أَغْلَقُوا الْأَبْوَابَ وَ أَقْبَلُوا عَلَى الْعِبَادَةِ وَ قَالُوا قَدْ کُفِینَا فَبَلَغَ ذَلِکَ النَّبِیَّ ص فَأَرْسَلَ إِلَیْهِمْ فَقَالَ مَا حَمَلَکُمْ عَلَى مَا صَنَعْتُمْ قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ تُکُفِّلَ لَنَا بِأَرْزَاقِنَا فَأَقْبَلْنَا عَلَى الْعِبَادَةِ فَقَالَ إِنَّهُ مَنْ فَعَلَ ذَلِکَ لَمْ یُسْتَجَبْ لَهُ عَلَیْکُمْ بِالطَّلَبِ.» (وسائل الشیعة، ج۱۷، ص۲۷) ترجمه: « علىّ بن عبد العزیز گوید: امام صادق فرمود: عمر بن مسلم چه کرد؟ گفتم: فدایت شوم، به عبادت پرداخت و تجارت را ترک کرد. فرمود: بیچاره او ، آیا نمى‌داند که آدم بیکار دعایش مستجاب نمى‌شود؟ گروهى از اصحاب رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) چون این آیه نازل شد: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ هر کس از خدا بترسد، براى او راه رهایى قرار مى‌دهد، و از جایى که گمان نمى‌برد به او روزى مى‌رساند»، دکّانهاى خود را بستند و به عبادت پرداختند و گفتند: «روزى ما خواهد رسید». چون پیغمبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) این خبر را شنید، ایشان را نزد خود خواست و فرمود: «چه چیز شما را بر این کار واداشت؟»، گفتند: اى رسول خدا! خدا رساندن روزى ما را کفالت کرد و از این رو به عبادت پرداختیم. فرمود: «هر کس چنین کند دعایش مستجاب نخواهد شد، بروید دنبال کار (و طلب روزى حلال)».
(۴۰ الکافی‌، ج۵، ص۷۰

۹۸/۱۲/۰۵

نظرات

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

بازدید : 451
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 1:38
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

زلال ها

به گزارش رکنا، مستندات و شواهد قوی متعددی وجود دارد که کشور چین، ایران و کلاً مردم دنیا در بحث بیماری "کرونا" دچار یک بازی سیاسی ــ اقتصادی بسیار کثیف شده‌اند؛ "دروغ بزرگی" که به‌راحتی به‌خورد مردم داده‌اند...، اما چطور؟!

بنابر شواهد و قرائن محکم و پیدا و پنهان، موج ترس و تبلیغات گسترده جهانی در مورد "ویروس کرونا" بیش از آنکه به‌دلیل کشندگی این ویروس باشد، دلایل اقتصادی و تجاری دارد و برنده اصلی این جنگ تبلیغاتی سنگین تا به امروز، ایالات متحده آمریکا بوده است.

چرا که تعداد کل فوت‌شدگان ناشی از ابتلا به کرونا در کشور چین تا به امروز کمتر از 2 هزار و 500 نفر است آن هم در کشوری که یک میلیارد و 400 میلیون جمعیت دارد(!!) در حالی که تعداد کشته‌های آنفلوآنزا در آمریکا با جمعیتی 330 میلیون نفری فقط در سال 2018‌ــ‌2017، 61 هزار نفر بوده‌ است!!

در همین رابطه، زینب بهرامی؛ دانشجوی بخش اپیدمیولوژی مهندسی محیط زیست و سلامت دانشگاه کیوتوی ژاپن، یادداشتی را در اختیار تسنیم قرار داده که خواندن آن برای اشراف بیشتر به پشت‌پرده چرایی پمپاژ ترس از کرونا بسیار کلیدی است:

"من پزشک نیستم؛ رشته‌ام اپیدمیولوژی، علم آمار و تحلیل داده‌های وضعیت سلامت و بیماری در یک جامعه و جهان، به‌خصوص بیماری‌های همه‌گیر و شایع است؛ پس من اطلاعات پزشکی در مورد ماهیت و عملکرد کرونا ندارم اما می‌خواهم از دریچه رشته خودم در موردش صحبت کنم.

البته برای این یادداشت، مشورت کاملی با یک پزشک متخصص کردم که این روزها بیمارستانش میزبان افراد مشکوک به کرونا و بیماری‌های ویروسی است همچنین گزارش‌های دکتر تاکایاما را خواندم که به‌عنوان پزشک داوطلب به کشتی تفریحی پر از افراد آلوده به کرونا رفته است.

دانشگاه ما همکاری نزدیکی با سازمان CDC آمریکا (مرکز کنترل و پیشگیری از بیماری‌ها) دارد؛ این سازمان تقریباً مادر علم اپیدمیولوژی و تهیه‌کننده مفاد درسی و تحقیقاتی رشته سلامت عمومی‌است و من اطلاعات یادداشت را از وب‌سایت این سازمان می‌گذارم.

طی حدود 2 ماهی که ویروس کرونا مطرح شده، شهر بزرگ ووهان قرنطینه شده و طبق گزارش سازمان بهداشت جهانی، چند ده‌هزار نفر به این ویروس آلوده شده‌‌اند اما تعداد کشته‌ها در کشور یک میلیارد و نیمی‌چین، کمتر از 2500 نفر و در سراسر جهان، بسیار بسیار پایین است. (دکتر توموکی گفت تعداد زیادی از فوتی‌های چینی به‌خاطر ضعف نبوده است بلکه استرس و وحشت بسیار بالا سیستم ایمنی بدن افراد را از کار انداخته بود!) البته بسیاری از کشورها از جمله ژاپن، سعی می‌کنند به‌خاطر حفظ منافع اقتصادی، آمار و اطلاعات دقیق به افکار عمومی‌ندهند.

پس طبق گزارش CDC و WHO چنین ویروس کشنده و پرسروصدایی در بالاترین آمار، در کل چین و جهان، کمتر از 2 هزار کشته داشته است، تا اینجا را قبول دارید؟

حالا برویم سراغ آنفلوآنزا؛ به‌نظر شما ویروس آنفلوآنزا فقط در سه ماه اخیر، در کشور آمریکا چند کشته داشته؟ صد نفر؟ هزار نفر؟ پنج‌هزار نفر؟ خیر!

طبق گزارش CDC آمریکا در چند ماه اخیر، فقط و فقط در کشور 330 میلیونی آمریکا، چند ده‌ میلیون مبتلا و بین 12 تا 16 هزار مرگ به‌دلیل ابتلا به آنفلوآنزا ثبت شده است!

لطفاً این عدد را چندبار بلند تکرار کنید! باور نمی‌کنید؟ حق دارید! پس این لینک را باز کنید و گزارش دقیق و بِروز CDC را بخوانید!

می‌دانستید کشته‌های آنفلوآنزا از هر طیف سنی هستند اما کشته‌های کرونا، طبق گزارش دکتر تاکایاما، فقط یک‌ درصد از افراد مسن و دارای بیماری‌های زمینه‌ای را شامل می‌شود؟

می‌دانستید احتمال ابتلای شما به آنفلوآنزا و خدای‌نکرده مرگ، با تماس با یک آمریکایی، در مقایسه با ابتلا به کرونا و تماس با یک چینی یا هر فرد آلوده، چند ده‌ برابر است؟

اما با وجود این، آیا پروازهای آمریکا محدود شدند؟ آیا آمریکا قرنطینه شده است؟ آیا کسی جرأت اعتراض به این وضعیت را دارد؟!

به‌گفته دکتر توموکی(همکارم)، رسانه‌های دنیا حواس مردم را به کرونا منعطف کردند و مردم خطر بزرگتر و جدی‌تر آنفلوآنزا را به‌کلی فراموش کردند!

آیا می‌دانستید اقتصاد چین آن‌قدر بزرگ و قوی است که اگر زمین بخورد، علاوه بر باز شدن راه برای غرب، بسیاری از اقتصادهای آسیا، از جمله همین ژاپن را به ورشکستگی و نابودی می‌کشاند؟ مردم و دولت ژاپن تازه متوجه خطر شده‌اند و سعی می‌کنند هیجان کاذب کرونا را کنترل کنند، گرچه خیلی دیر است؛ آمار توریست‌های چینی در تمام دنیا و ژاپن، سقوط کرده است و این یعنی زنگ خطر جدی؛ بازی‌های المپیک برای ژاپن، به‌دلیل نبود چین، پر از خسارت و ضرر خواهد بود.

اما علت مرگ‌و‌میر آنفلوآنزا در آمریکا چیست؟ مگر این بیماری دارو ندارد؟ دارد! اما چون آمریکا یکی از بدترین سیستم‌های خدمات پزشکی و بیمه‌ای در جهان را دارد و هزینه‌هایی مثل استفاده از آمبولانس آن‌قدر قیمت وحشتناکی دارد که گاهی برای خانواده‌ها، مرگ عزیزان، راحت‌تر از استفاده از آمبولانس و خدمات بیمارستانی است!

آمار CDC آمریکا را دوباره نگاه کنید! و وعده‌های کاندیداهای آمریکایی برای ارائه خدمات پزشکی و «بیمه برای همه»(!) در صورتی که در چین کمونیستی، تمام مردم بدون استثنا تحت پوشش بیمه هستند! قویاً اعتقاد دارم کشور چین و کلاً مردم دنیا در بحث بیماری کرونا، دچار یک بازی سیاسی ــ اقتصادی بسیار کثیف آمریکا شده‌اند

۹۸/۱۲/۰۴

بازدید : 453
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 7:53
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

زلال ها
قهرمان موتورکراس که شهادت را به سکوی قهرمانی ترجیح داد (فرهنگ مقاومت) :: زلال‌ها .

معرفی شهید

نام و نام خانوادگی: محمد کاظم توفیقی

نام پدر:

محل تولد: کازرون

تاریخ تولد: ۷۰/۱۱/۱۰

تاریخ شهادت: ۹۴/۱۱/۱۶

محل شهادت: نبل و الزهرا، سوریه

محل دفن: کازرون

وصعبت تاهل: متاهل



زندگی نامه

شهید ورزشکار، محمد کاظم توفیقی در دهم بهمن ماه سال ۱۳۷۰ در شب میلاد امام موسی کاظم (علیه سلام) متولد شد. از کودکی به ورزش علاقه داشت. و در این زمینه موفقیت‌های زیادی کسب کرد. در سال ۸۸ در رشته موتور کلاس مقام اول استانی را کسب کرد. و در سال ۸۹ موفق شد مقام اول استانی و سوم کشوری را کسب کند. و در رشته دوچرخه سواری در سال ۹۱ مقام اول را به خود اختصاص داد. شهید کاظم توفیقی در ۱۶ بهمن ماه سال ۹۴ در حومه حلب سوریه و در عملیات آزادسازی «نبل» و «الزهرا» و در دفاع از حرم حضرت زینب در سوریه به شهادت رسید.

سه‌شنبهٰ بیستم بهمن1394وداع با پیکر مطهر شهدای مدافع حرم در کازرون برگزار شد و ۲۱ بهمن در کازرون تشییع شد.

زلال ها

فرزند ایران که باشی، گوشت و پوستت که با مهر اهل بیت علیهم‌السلام آمیخته باشد، دیگر فرقی نمی‌کند در کدام دهه پا به این دنیای خاکی گذاشته باشی، فرقی نمی‌کند که در دهه پنجاه و بحبوحه انقلاب به دنیا آمده باشی یا در دهه 70 و 80 و اوج هیاهوی رسانه‌های غربی، دل که درست باشد مسیرش را انتخاب می‌کند، می‌گویند بچه‌های دهه هفتادی شاخ‌های اینستاگرام هستند، دنیای این‌ها با دنیای بچه‌های انقلاب خیلی متفاوت است، دنیای مجازی اینها را غرق خود کرده، اصلا از شکل و ظاهرشان هم می‌توان این را فهمید... اما وقتی مسئله روشن می‌شود که پای سنگ محک به میان بیاید، عیار جوان امروزی وقتی نمایان می‌شود که پای ناموس و شرف در میان باشد، آن وقت است که می‌بینی یک جوان دهه هفتادی پر از شور و نشاط و عاشق هیجان، راهی میدان نبرد می‌شود و با تمام وجود از حریم اهل بیت (ع) و انسانیت دفاع می‌کند...

شهید محمدکاظم (پژمان) توفیقی مثال بارز یکی از همین جوانان است، کسی که قهرمان موتور کراس شده بود، در سخت‌ترین شرایط جنگی دل به دریا می‌زند و با صلابت و شجاعت پا در مسیری می‌گذارد که هر کسی جرئت عبور از آن را ندارد، او از هیچ چیز باک ندارد، نه از تیر و ترکش دشمن و نه از مسیر صعب‌العبور، او فقط به انجام تکلیف می‌اندیشد و وصال محبوب. و چه زیبا در این راه جانش را فدای حق و حقیقت می‌کند...

و حال ما در کازرون مهمان طاهره خوبکار، همسر شهید محمدکاظم توفیقی هستیم و او از عاشقانه‌هایش با یکی از ناب‌ترین جوانان امروزی می‌گوید...

سید محمد مشکوهًْالممالک

آشنایی و ازدواج

با قهرمان موتورکراس شیراز

همسر من با سایر شهدا متفاوت است، او یکی از ورزشکاران بنام شهرستان کازرون بود و در رشته موتورکراس مقام دوم و سوم استانی و اول شهرستان را داشت، او در مسابقات کشوری هم شرکت کرده بود؛ ولی به خاطر مصدومیتی که برایش ایجاد شده بود نتوانست مقام بیاورد.

آشنایی ما هم در عرصه ورزش بود؛ زمانی که مسابقات موتورسواری برگزار شد، از طرف تربیت بدنی ما را دعوت کردند و آنجا ایشان را دیدیم، در آن دوره از مسابقات آقا محمد مقام اول شهرستانی را کسب کرد و ما هم بر حسب احترام و ادب، به همراه گروه به ایشان تبریک گفتیم و این شد کلید آشنایی ما و بعد هم ایشان در تیم پیاده‌روی و کوهنوری ما شرکت کردند و کم کم با خصوصیات اخلاقی او آشنا شدم و اینکه بعد متوجه شدم ایشان از ابتدا راجع به من سؤالات ریز و درشتی از مسئول گروه و مربی‌مان داشتند و متوجه شدم که آقا محمد قصد خواستگاری داشتند.

و از مسئول گروه خواسته بودند که با من صحبت کنند و اگر نظرم مساعد بود با خانواده تشریف بیاورند، که من در وهله اول به ایشان جواب رد دادم؛ چون اصلا در فکر ازدواج نبودم، از طرفی بنده متولد سال 68 هستم و شهید توفیقی دهم بهمن سال 70 به دنیا آمده‌اند و مخالفت من بیشتر به خاطر همین اختلاف سنی بود؛ اما با پیگیری‌های ایشان و پادرمیانی‌های بزرگ ترها و اصراری که خودشان به این ازدواج داشتند توافق کردیم که با خانواده تشریف بیاورند و صحبت‌های اولیه انجام شود.

در ابتدا آقامحمد به همراه خواهر و مادرشان به منزل ما آمدند و صحبت‌هایی شد و قرارهای بعدی را گذاشتند. همان روز وقتی برای صحبت کردن رفتیم گفت: «من یک شرط خیلی بزرگ برای زندگی ام دارم و می‌خواهم آن را از الان بیان کنم که اگر در آینده اتفاقی افتاد حرف نگفته بین ما نباشد.» گفت: «من خیلی طرفدار ولایت فقیه هستم و جانم را برای رهبرم می‌دهم و هر زمان حضرت آقا اذن جهاد را بدهند، در هر سنی و موقعیتی که باشم می‌روم، اگر شما می‌توانید با این امر کنار بیایید که یا علی وگر نه من راه خودم را بروم و شما هم راه خودتان را بروید.»هر دو خانواده از خانواده‌های مذهبی بودیم و من هم طرفدار ولایت فقیه هستم و زمانی که بتوانم و از عهده آن بربیایم هر کاری که برای اسلام لازم باشد انجام می‌دهم؛ بنابراین شرط او را پذیرفتم.بعد از صحبت‌های نخست قرار مدارهای ازدواج هم گذاشته شد و ما 26 مهرماه سال 91، در سالروز ازدواج حضرت زهرا و حضرت علی علیهماالسلام عقد کردیم و از آنجا که وی علاقه شدیدی به شهدا داشتند و عمویشان هم از شهدای دفاع مقدس هستند، بعد از جاری شدن صیغه عقد رفتیم گلزار شهدا و زندگی مان را با نگاه شهدا آغاز کردیم.

راهم را خودم انتخاب کردم

خانواده همسرم خیلی ولایی هستند؛ اما پژمان همیشه می‌گفت: «راهم را خودم انتخاب کردم و اینطور نبودکه مثلا خانواده اصرار به نماز خواندن و روزه گرفتن و مسجد رفتن من داشته باشند، آنها انتخاب را به عهده خودم گذاشتند، راهی بود که خودم انتخاب کردم، از زمان نوجوانی مسیرهای مختلفی پیش روی من بود و من همه را امتحان کردم؛ اما آن آرامش و امنیتی که این راه به من داد هیچکدام دیگر به من نمی‌داد.»

شیرینی دین را به کام جوانان و نوجوانان می‌چشاند

پژمان خیلی پرانرژی بود، جوان مومنی بود که بچه مذهبی بودن را خیلی شیرین برای هم سن و سال‌های خودشان روایت کرده بود، و همه را جذب خودش کرده بود، طوری شده بود که خیلی از پسرهای جوان فامیل به او زنگ می‌زدند و می‌گفتند هر وقت خواستی بروی نماز جماعت به ما هم بگو تا بیاییم. طوری فضا را برای بچه‌ها باز کرده بود که سختی‌های دین را برای آنان آسان می‌کرد، طوری رفتار کرده بود که حتی بچه‌های 7 ساله هم دوست داشتند با پژمان بروند نماز جماعت.

می‌گفتند پژمان با موتورش ازدواج کرده!

زمانی که ما ازدواج کردیم پژمان تازه خدمت سربازی را تمام کرده بود و شاید دو ماه بیشتر از آن نگذشته بود. آن زمان از لحاظ مالی در حد خیلی پایینی بود و هیچ‌گونه کمکی را هم از طرف خانواده قبول نمی‌کرد، می‌گفت: «اگر هر سختی هست می‌خواهم از الان خودم آن را پذیرم که بتوانم روی پای خودم بایستم.» برای همین هم، ما زندگی مان را خیلی ساده و مختصر شروع کردیم و هیچ کداممان علاقه‌ای به مادیات و تجملات نداشتیم و از سادگی و شیرینی زندگی و آرامشی که داشتیم لذت می‌بردیم.

همسرم با وجود سن کم اهل نماز اول وقت و نماز جماعت و جمعه و نماز شب بود. او تعمیرکار موتورسیکلت بود، دیپلم فنی حرفه‌ای داشت و در رشته‌ای مرتبط با خدمات موتورسیکلت درس خوانده بود؛ چون علاقه خیلی زیادی به موتورسیکلت داشت، می‌گفت: «اگر من ازدواج نمی‌کردم می‌گفتند پژمان با موتورش ازدواج کرده.»

آخوند که موتورسواری نمی‌کند!

دوست داشت طلبه شود، حتی برای ثبت‌نام اقدام کرده بود؛ اما پیش خودش فکر کرده بود که اگر طلبه شود دیگر نمی‌تواند در مسابقات شرکت کند و می‌گویند آخوند موتورسوار شده، تکچرخ می‌زند و کارهای نمایشی انجام می‌دهد؛ لذا به خاطر همین علاقه به موتور انصراف داده بود.

شهید توفیقی معمولا با افراد بزرگ‌تر از خودش دوست می‌شد و وقتی من از او در این مورد می‌پرسیدم می‌گفت: «من معمولا افرادی را انتخاب می‌کنم که از نظر من کامل باشند و این برای اینکه من مسیرم را درست‌تر انتخاب کنم کمک می‌کند.»

همیشه سعی می‌کرد

گره‌گشای مشکلات دیگران باشد

همسرم همیشه سعی می‌کرد تا جایی که در توان دارد گره از مشکلات بقیه باز کند و همیشه در این امر پیشتاز بود، هر نوع کمکی بود انجام می‌داد چه مالی و چه یدی.

یکی از دوستانش می‌گفت: «ساعت یک نیمه شب بود و من داشتم همراه همسر و فرزندم از منزل مادرخانمم برمی‌گشتم که در راه موتورم خراب شد، در آن لحظه همسرم گفت: «دیر وقت است و نمی‌خواهد با کسی تماس بگیری» اما من با پژمان تماس گرفتم و او هم آمد.»

ثبت‌نام برای دفاع از حرم

زمانی که می‌خواستند قضیه سوریه را مطرح کنند در گلزار شهدا بودیم، گفت: «من دوست دارم برای دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها بروم و اسمم را هم نوشته‌ام.» من یک لحظه شوکه شدم و از او خواستم قضیه را برایم بیشتر توضیح بدهد، گفت: «من همیشه عاشق شهدا بودم و در خط شهدا قدم برمی‌داشتیم و همیشه به این فکر می‌کردم که چکار باید بکنم که رسالت شهدا و عموی شهیدم را ادامه دهم، الان هم می‌بینم که اسلام در خطر است و حضرت زینب (س) با تمام مظلومیتش به کمک بچه‌های شیعه نیاز دارد، برای همین هم الان وظیفه خودم می‌دانم که تا جان در بدن دارم در راه دفاع از حرم حضرت زینب (س) با دشمن مبارزه کنم.» من آن لحظه نمی‌دانستم به او چه بگویم، رفتنش را قبول کنم یا نه، آن هم با آن شرطی که زمان ازدواج گذاشته بود.

از او خواستم به من فرصت بدهد که بیشتر فکر کنم، گفت: «من زمان زیادی ندارم و ثبت‌نام هم کردم» زمانی هم بود که برای آموزش‌ها به پادگان می‌رفتند. برای من خیلی سخت بود، از طرفی ما به تازگی زندگی‌مان را آغاز کرده بودیم و از طرفی دلبستگی و تنهایی و... تمام این فکرها باعث می‌شد که من سخت‌تر وارد این قضیه شوم. به او گفتم: «تو به عنوان بسیجی داوطلب داری شرکت می‌کنی، نه به عنوان یک پاسدار و بر حسب وظیفه، یعنی داری با دلت شرکت می‌کنی، به این فکر کردی که در این مدتی که من تنها هستم باید چکار کنم؟ دلتنگی، بی‌قراری و تنهایی و همه این مسائل هست و چطور من باید همه اینها را تحمل کنم؟» و او در پاسخ تنها گفت: «اول به این فکر کن که چطور می‌توانی روز محشر روبه روی حضرت زینب و حضرت زهرا علیهماالسلام قرار بگیری و شرمسار نگاهشان نباشی، به این فکر کن که هر چند من ناچیزم؛ اما به کمک من نیاز دارند، من چطور می‌توانم رسالتی که شهدا بر دوش من قرار داده‌اند را انجام ندهم، چطور می‌توانم در برابر نگاه حضرت مهدی(عج) شرمسار باشم. اگر راضی نباشی من نمی‌روم، اما به این مسائل فکر کن و اگر دلت با من بود رضایت بده که من بروم.»

دوری از او برای من خیلی سخت بود و با این وجود حتی یک لحظه هم نتوانستم به این فکر کنم که به او بگویم نرو، فقط به او گفتم: «به یک شرط اجازه می‌دهم بروی، اینکه اگر سالم برگشتی که خدا را شکر و اگر شهید شدی من را شفاعت کنی.» با شنیدن این حرف خیلی خوشحال شد.

آخرین دیدار

همسرم به پادگان رفت و یک ساعت بعد با بنده تماس گرفت که اگر می‌توانی بیا که من تو را ببینم که داریم حرکت می‌کنیم به سمت شیراز که با پرواز به تهران برویم.

من که رفتم پژمان در آخرین اتوبوسی بود که داشت از پادگان خارج می‌شد، اجازه گرفت و آمد پایین. آن دیدار آخرین دیدار ما شد. دو گل سرخ به من داد و گفت: «تو را به خانم بی‌بی زینب می‌سپارم، برایم دعا کن به آن چیزی که آرزو دارم برسم.» من آن لحظه آنقدر بغض داشتم که نتوانستم حرفی بزنم، نمی‌خواستم‌اشکم جاری شود که از رفتن منصرف شود و من عمری شرمنده نگاهش باشم و نتوانم بر عهدی که روز اول با هم بستیم باقی بمانم.

آنها اعزام شدند و سه روز تهران بودند، در این مدت هم گوشی همراهش بود و مدام با من تماس می‌گرفت، روز آخر که تماس گرفتم جواب من را نمی‌داد، دلشوره گرفتم که چه شده، آیا بدون خداحافظی رفته؟ هیچ دسترسی به جایی نداشتم، نمی‌توانستم با کسی تماس بگیرم، از من هم قول گرفته بود که تا زمانی که به خاک سوریه نرسیده به خانواده‌اش اطلاع ندهم. بعد از حدود 8 ساعت نگرانی با من تماس گرفت، دیدم صدایش به شدت گرفته و می‌گوید: «من دارم به سختی نفس می‌کشم» جویا شدم که علت را بدانم، گفت: «من از زمانی که رسیدم به شدت بیمار شدم و در بهداری بودم و اجازه استفاده از موبایل را نداشتم.» بعد از شهادت متوجه شدم که همان روز که بیمار می‌شود فرمانده می‌گوید او باید برگردد و شهید هم با همان حال و در حالی که سرم در دستش بوده بلند می‌شود و با خنده می‌گوید: «من سالمم و اینا همش اداست و دلتنگ خانواده‌ام» همین شوخی‌ها و فیلم بازی کردن‌ها باعث شده بود که از برگرداندنش منصرف شوند.

بی خبری و آغاز بی‌قراری

از روز قبل از شهادتش که پنج شنبه بود حال من خیلی بد بود، رفتم گلزار شهدا و بعد از زیارت دقیقا همان قسمتی که الان تربت همسرم است ایستاده بودم و به این فکر می‌کردم که چه کسی قرار است در آن‌جا دفن شود، می‌گفتم یعنی ممکن است باز هم شهید داشته باشیم که در اینجا دفن شود، قرار است شهید جدیدی بیاورند؟ همانجا زیارت عاشورا را خواندم، روضه حضرت زینب(س) را گذاشتم و وقتی کاملا آرام شدم به خانه برگشتم، با این وجود هم من و هم مادرشان حال بدی داشتیم، آرام و قرار نداشتیم گویا اتفاقی در راه است. 16 بهمن بود که از صبح دلهره و دلشوره داشتم، خودم را سرگرم قرآن و نماز کردم؛ اما دلم آرام نمی‌شد. فردای آن روز من محل کارم بودم که برادر پژمان با چشمانی‌گریان آمد آنجا و با حالت بدی به من گفت: «آبجی به من گفتن پژمان شهید شده» که من یک لحظه خیلی عصبانی شدم و گفتم: «تو دلت میاد که این حرف رو بزنی؟ پژمان به من قول داده برگرده، چجوری می‌گی شهید شده؟ اصلا امکان نداره.» دیدم طاقت ندارد و دارد‌گریه می‌کند من هم دست و پایم را گم کرده بودم و نمی‌دانستم چکار کنم، با یکی از اقوام که رابطه دوستی نزدیکی با پژمان داشت تماس گرفتم گفتم پدرم به من می‌گوید که پژمان شهید شده، گفتند نگران نباش من الان می‌آیم دنبال شما، آمدند و با هم رفتیم به مقری که از آنجا اعزام شده بودند، درخواست کردم که فرمانده شان را ببینم، گفتند خانم اینها همه شایعه است بروید خانه و دعای توسل بخوانید. وقتی این حرف را زد حس کردم قلبم فروریخت، آرام و قرار نداشتم، همان نور کم امیدی هم که در دلم بود کاملا خاموش شد و غم خیلی سنگینی روی دلم نشست و با این وجود داشتم با این مسئله مقابله می‌کردم و نمی‌خواستم قبول کنم.

در ادامه گفتند این یک تشابه اسمی‌است، چون یکی از همرزمان شهید به نام محمد ابراهیم توفیقیان هم از سبزوار شهید شده است. من هم سریع در نت جست و جو کردم، اسم این شهید بالا آمد و اسم شهید من بالا نیامد. برگشتم منزل، خانواده همسرم هم آنجا بودند. آن شب هم به بی‌خبری گذشت و حال من و مادر شهید خیلی بد بود و‌گریه می‌کردیم.

صبح روز بعد با پدرشان رفتیم همان مقری که اعزام شده بودند، رفتیم قسمت نیروی انسانی و خواستیم با مسئول آن قسمت صحبت کنیم، وقتی مسئولشان آمدند یک فهرست را به ما دادند که در آن اسم شهید مسرور و جوکار و دیگر شهدا را دیدم؛ ولی اسم پژمان نبود و این، یک مقدار من را آرام کرد؛ ولی باز هم دلهره داشتم. از من خواستند که برگردم خانه و منتظر خبر باشم و این در حالی بود که برادرانش خبر داشتند که او شهید شده، حتی من با دوستان و همرزمانش هم تماس گرفتم؛ ولی می‌گفتند که نه اتفاقی نیفتاده. و این بی‌خبری برای ما عذاب بزرگی بود.

نمی‌خواستم قبول کنم

پژمان برای همیشه رفته

وقتی من برگشتم منزل و برادر آقاپژمان تماس گرفت و گفت که آماده‌باشید، می‌آیم دنبالت که با هم منزل پدر برویم. از آنجا که همسرم گفته بود که ما 45 روز سوریه هستیم و 16 بهمن برمی‌گردیم ایران، من آن روز منتظر بودم که او برگردد، ضمن اینکه به پدرش هم گفته بود که من 16 بهمن برمی‌گردم، شما آماده‌باشید و همه فامیل را هم دعوت کنید که دلم برای آنها تنگ شده است، چون ایشان به شدت اهل صله رحم بودند؛ لذا با این تفکر که شهید می‌خواهد من را غافلگیر کند آماده شدم و همراه برادرش به منزل پدر همسرم رفتیم.

زمانی که وارد کوچه شدیم دیدم همه فامیل آنجا هستند، همه لباس مشکی پوشیده‌اند و پارچه مشکی به دیوار منزل پدرشوهرم نصب شده پاهایم سست شد، از ماشین که پیاده شدم نتوانستم روی پاهایم بایستم، دخترعمه‌هایشان آمدند و من را داخل بردند. داخل خانه که شدم دیدم صدای جیغ می‌آید. دیگر چیزی نفهمیدم و چشمانم سیاهی رفت. من را بردند بیمارستان و وقتی برگشتم گفتم: «شما بر چه اساسی می‌گویید پژمان شهید شده، هیچ خبر قاطعی از شهادتش نداریم، من هر جا که زنگ زدم گفتند که هیچ اسمی‌از او نیامده.» در واقع آن لحظه از این ناراحت بودم که چرا خانواده‌اش می‌گویند پژمان دیگر نیست و برنمی‌گردد و سعی می‌کردم به دیگران بقبولانم که او برمی‌گردد.

با این حال‌گریه می‌کردم تا اینکه بعد از ظهر از تیپ تکاور امام سجاد علیه‌السلام؛ یعنی همان مقری که اعزام شده بودند آمدند و به ما گفتند که پژمان شهید شده است، تازه آن زمان بود که ما شهادت را پذیرفتیم.

زیارت حضرت زینب و رقیه سلام‌الله علیهما

دلم را تسلی داد

او آنقدر شور شهدا را در سر داشت که همیشه به من می‌گفت: «دوست دارم دیِنی که به گردن دارم را ادا کنم» زمانی هم که سوریه بود و با من تماس می‌گرفت می‌گفت: «اگر اتفاقی برای من افتاد مبادا گله و شکایت کنی و ناراضی باشی و اینکه بگویی کاش مانع او شده بودم. دوست ندارم اجری که می‌بری را با این کلمات ضایع کنی، فقط توکلت را به خدا و ائمه بده. با همه این حرف‌ها شهادت او برای من خیلی سخت بود، ما چهار سال با هم زندگی کرده بودیم، روزهای شیرینی را با هم بودیم و سختی‌های بسیاری را پشت سر گذاشته بودیم و در یک آرامش نسبی بودیم و این اتفاق یک تنهایی و دلتنگی شدیدی برای من به وجود آورد طوری که با وجود تمام سفارش‌هایی که به من کرده بود و با توکل به خدا و توسلی که به ائمه و شهدا پیدا کرده بودم از خودش خواستم که حالا که رفته و به آرزویش رسیده کمکم کند که بتوانم دلتنگی‌ها را در خودم آرام کنم و نخواهم‌گریه کنم و یا زبانم حتی یک بار به گله و شکایت باز شود، و خواسته‌ام مانند یک معجزه برآورده شد. قضیه از این قرار بود که بعد از شهادت همسرم، در فروردین 95 به سوریه عازم شدم، زمانی که پا به خاک سوریه گذاشتم و ویرانی‌های اطراف حرم حضرت زینب و حضرت رقیه سلام الله علیهما را دیدم سجده شکر به جای آوردم که زبانم به گله باز نشده و نخواستم او را از راهی که رفته منصرف کنم و از اینکه این اجازه را به او دادم پشیمان شوم. زیارت حضرت زینب و حضرت رقیه (س) برای بی‌تابی‌هایم یک آرامش و تسلا به ارمغان آورد. اگر هم الان شهید را ببینم فقط از او شفاعت را می‌خواهم که آن دنیا هم شرمنده مهدی فاطمه(ع) نباشم، شرمنده نگاه بی‌بی زینب (س) نباشم. از ائمه هم می‌خواهم این هدیه که همه زندگی‌ام بود را از من قبول کنند.

هدف شهید، قرب الهی بود

زمان اعزام به او گفته بودند که ما دیگر نیرو نمی‌خواهیم و جا پر شده است؛ اما به گفته دوستانش او ساعت‌ها ایستاده بوده و اصرار می‌کرده که هر جور شده اسمش را در این لیست وارد کنند، با اینکه پلاتین در پایشان بود و ایستادن برایشان خیلی سخت بود. پژمان می‌گفته: «من امضا می‌کنم و انگشت می‌زنم که هیچ چیزی نمی‌خواهم، من برای این حق ماموریت‌ها اسم ننوشتم بلکه با دلم اسم نوشتم.»

نحوه شهادت

می‌گفتند مسیری بود بین درختان زیتون که به خاطر بارندگی گل و لای وحشتناکی در آن ایجاد شده بود و عبور ماشین خیلی سخت بود و پژمان و فرمانده ادوات را با موتور حمل می‌کردند، یکی از همرزمانشان تعریف می‌کرد که من پشت سر پژمان نشسته بودم و جعبه خمپاره را که می‌خواستیم ببریم جلو، بین من و پژمان قرار داشت، یک لحظه تیری از بین ما دو نفر رد شد که او خندید و گفت: «حاجی دیدی؟ حضرت زینب (س) من را لایق این ندید که خریدارم باشد، اگر قرار بود شهید شوم این تیر به من می‌خورد.» می‌گفت آن لحظه خیلی ناراحت شد و با این وجود گفت: «هر چه خدا برایم مقدر کند.» ما این ادوات را رساندیم و یکی از بچه‌ها گفت ما دو روز است که غذا نخورده‌ایم و در محاصره قرار داریم و ادوات هم کم آورده‌ایم. پژمان برگشت خط و موتور را برگرداند و گفت دوست ندارم که اگر اتفاقی برای من افتاد این موتور آسیب ببیند چون بیت‌المال است و آن دنیا گردن من را می‌گیرد. یکی از راننده‌هایی که قرار بود آب و غذا و مهمات را به رزمنده‌ها برساند به خاطر درگیری شدید منصرف شده بود و گفته بود من نمی‌توانم این مسیر را بروم. پژمان به صورت داوطلب می‌گوید: «من این کارو انجام می‌دم چون این مسیر را رفتم و تمام چاله چوله‌ها رو می‌شناسم و می‌تونم از پسش بربیام.» او از فرمانده اجازه می‌گیرد و پشت ماشین می‌نشیند و مهمات را به دوستانشان می‌رسانند. دوستشان می‌گفتند وقتی که مهمات و آب و غذا را به آنها می‌رسانند و ماشین را خالی می‌کنند با شوخی می‌گوید: «حاجی دیدی می‌تونم از پس اینم بربیام.» وقتی دوباره سوار ماشین می‌شوند، آنها را با خمپاره می‌زنند. دوستشان می‌گفت: «موج انفجار به حدی بود که من دو متر به عقب پرتاب شدم، فقط صدای بوق ممتد را می‌شنیدم، گیج بودم، بلند شدم، صدای یا حسین و یا زهرا را می‌شنیدم که می‌گفتند پژمان شهید شد، یک لحظه به خودم آمدم و دیدم که سر پژمان روی فرمان افتاده و از گردنش خون می‌آید و لباسش غرق خون شده. ما پژمان را از ماشین پایین آوردیم، ترکش خمپاره به رگ اصلی گردن او خورده بود و شهید شده بود.»

نخستین ملاقات بعد از شهادت

شب وداع فقط تابوت شهدا را می‌دیدیم و هیچ دسترسی به پیکرشان نداشتیم، فقط زمانی که ایشان را به سردخانه گلزار شهدا منتقل کردند به همراه خانواده همسرم به صورت خصوصی برای وداع رفتیم و آنجا بود که من پیکر همسرم را بعد از 45 روز دوری و دلتنگی بغل کردم و تنها چیزی که توانستم آن لحظه از او بخواهم لبخند بود، که من آن را هم روی لبش دیدم و دلم آرام شد که خدا را شکر به آرزویش رسید. به او گفتم: «من به قولی که به تو داده بودم عمل کردم، یادت نرود قولی که به من دادی را عمل کنی، من از تو شفاعت روز قیامت را می‌خواهم و تنها دِینی که از طرف من، روی دوش تو مانده این است که در روز قیامت شفاعت من را هم بکنی.»

۹۸/۱۲/۰۴

نظرات

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

بازدید : 505
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 7:53
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

زلال ها

(بدان ای سالک راه خدا!) اگر چنانچه هواهای نفسانی بگذارد، انسان به حب فطرت، الهی است. فطرت الله است. همه به او توجه دارند، لکن این توجه به دنیا که توجه ثانوی است، و اعوجاجی است، جلوگیری می‌کند از آن مسائلی که باید باشد... در تمام فطرت‌ها، بی‌استثنا، عشق به کمال مطلق است عشق به خداست.(1)


1- صحیفه امام خمینی(ره)، ج 14، ص 169

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : 29
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 12
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 53
  • بازدید کننده امروز : 49
  • باردید دیروز : 4
  • بازدید کننده دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 150
  • بازدید ماه : 507
  • بازدید سال : 1672
  • بازدید کلی : 59870
  • کدهای اختصاصی